گمشـــده در مـــه



میخواهم برقصم

آواز بخوانم

ساز بنوازم

نقاشی کنم

شعر بگویم

میخواهم تمام هنر های دنیا

و تمام زبان های زنده دنیا را بیاموزم

میخواهم تمام کتاب های دنیا را از بر باشم

به تمام جاهای دنیا سفر کنم

میخوام با هر خط با هر نت با هر زبان در هر زمان در هر مکان

تنهایی ام را بشناسم.


در پایین ترین میزان هوشیاری ام

روی چهل ستون حافظه ام نقش بست

پررنگ

با هاله ای به رنگ سرخ

نیمی وهم

نیمی زعم

وقتی که در پایین ترین میزان هوشیاری ام بودم

ضربدری قرمز بود بر تمام پندارها

قدم به قدم پیش میرفت

یک قدم به جلو

یه قدم به عقب

حرکت می کرد

اما تکان نمیخورد

هیچ وقت نمی رسید

دستانش را حمل می کرد

پاهایش را می کشید

هیچ وقت به هیچ کجا نرسید

من نیمه هوشیار بودم اما



تمام هوش من

او را به یاد می آورد.






فاجعه است! نمیدانم از کُجا آمد یا که کدام طوفان آن را بَرانگیخت. نگاهِ شوم چه کسی آن را برانداخت. فاجعه فاحِشه! طنین در گوشِ همه انداخت. زندانبانِ همه قلب ها شد. ابر ِ سیاهی شد و خَشم بارید. رَعد زد و خُشکانید. فاجعه ساحِره!

اعتصابِ فکر، لاغَر شدنِ اندیشه، جنگِ زمان، ریشه کن شدنِ امان ، رقصِ چاقو، سازِ مرگ، ضربتِ کوبنده بر دلِ بیگناه ، دوری تلخِ من از تو، جداییِ ما از او همه زیرِ سر ِاین رقاصه است! درونم پر است از نجوایِ آشوبِ "فاجعه ! فاجعه!" هر روز سنگین تر بر مغزم می کوبد"فاجعه !فاجعه!"

فاجعه کِی به رنگِ خون شُد؟!


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

kaswer خرید ممبر و فالوور گر تو هم با ما شوی جملگی صد می شویم ... Jay کرمان موزیک ویلان میثاق از نوع الیاسی Caroline Audrey Sarah